مریمانه

گٌمَم نکن....

مریمانه

گٌمَم نکن....

جای تو راخالی میکنم
در تمام عکس هایی ک تنها میگیرم
در تمام سفرهایی ک تنها میروم
و تمام لبخند هایم...
کاش میشناختمت،
کاش میشناختیم..

منوی بلاگ
نمیدونم چرا....

ولی امروز همش میخونمت..همش درگیرت شدم..

هنوز هم دلم میخاد ک شهری قبول میشدم ک تو اونجایی

هنوز اسمت برام خاصه،تکه،بهترینه..

من این روزا گمم

نیستم

هیچ نمیدونم دچار هستم یا ن

نمیدونم خوبم یا ن

نمیدونم هستم یا ن

نمیدونم کجام

نمیدونم کی ام

نمیدونم مریم چیه؟کیه؟

ی مدته گم شدم تو همه چی

خاستم بگم تو فراموش نشدی

هنوز هستی

.

.

-برای مارینآ..
_گاهی آنچنان در سکوت غرق می شوم
که فکر می کنم لال به دنیا آمده ام..
۰ نظر 07 Tir 95 ، 13:05
مریمی
مارینآ


بیست و هفت سال و هفت روزگیت مبارک...

همش تایپ میکنم و دیلیت میشن لغتا پشت هم و باز از اول مینویسم...الانمو میگما!

تو زندگی سر بعضی مسائل دلم با بقیه صاف نشده...
کینه ک ن..ولی ی نقطه سیاه مونده تو قلبم..

ک این خرداد این نقطه سیاه تو قلبم برای خودم رنگ گرفت

و خودمو نمیخام ببخشم...


بعضی حرف ها و حس ها هیچوقت فراموش نمیشن...
حتی زمان ازشون بگذره و هیچوقتم برنگرده،باز هم ته دلت میمونن و خاص هستن.

و من کلللی ازین حس ها و حرف ها رو باتو دارم


بانوی خردادی..بودنت مبارک
۰ نظر 14 Khordad 95 ، 10:29
مریمی

دلم‌ گرفته است.

نه این که اتفاق بدی افتاده باشد...نه!

اما این لحظه ها که می گذرند مرا و می روند آن قدر بی رحمند که قلبم را جا بگذارند.

زیرا گاهی آن جا که هستی، نیستی.

نه این که نباشی...سرت جای دیگر است.

گاهی زمان و مکان فقط،یک دروغ بزرگ است که هر لحظه توی ساعت و تقویم تکرار می شود.

دلم می خواهد یک لحظه به آسمان خیره شوم و تنها به قطره های سرد فکر کنم.

دلم گرفته است...و این بار فکر تو آرامَش نخواهد کرد...



*سکوووووت..

*ببار ای بارون ببار...

۰ نظر 30 Farvardin 95 ، 20:34
مریمی

تولدم مبارک


میگن غمگین بودن ی کار راحته ک خیلیا اونو انتخاب میکنن...ولی من همیشه اون راهی رو انتخاب کردم ک دلم رو راضی و آروم نگه دارم!ب این شرط ک آرامش تو اطرافم باشه..

امسال پیامای خاص و مهربونانه دوستام و خانواده ک واقعا پراز دوست داشتن بودن،ذوقی نداشت18اسفند برام


کلا هیچی رو قابل بیان کردن ندارم

شاید روزی بیاد ک فراموش کرده باشم حس تولد94 رو..ولی خب توانایی نوشتن هم ندارم...




*آرام بخش ها حافظه ام را پاک کرده اند..اما دلم میگوید:من کسی را بسیار دوست می داشتم

*دستای گرمم بی حال اند!

*هوایی ابری می طلبند این لحظه ها..

*دریا و کوه و آسمان را نه..جایِ خالیِ تو را تماشا می کنم.

۰ نظر 18 Esfand 94 ، 23:16
مریمی

گاهی اونقد ب پوشالی بودن زندگی و تیز بودن عمق دنده هاش یقین پیدا میکنم ک ذهتم میپاشه ب دیوار اتاق و بدم درد میگیره تو چاله های دره...

دلم میخاد برم شمال

رو ب سرسبزی کوها رو صندلی راحتی ک مثل لندو میره جلوعقب بشینم و فقط هیچ کرم کنه..

فقط هیچ رو بشنوم و نابود شم تو صداش

دلم میخاد چشمام بسته شه و بشم مریمی ک همه چیز اطرافش خوبه،آرومه،بی دردسره..

آخه مگه خاسته زیادی میخام؟؟؟؟

فقط میخام آروم باشم..

دلم آروم باشه

دارم شک میکنم..ب اروم بودن خیلی چیزا..شک ندارم ارامش قبل طوفانه و بعدش سونامی میاد و همه چیو نیست و نابود میکنه..

هنوز متاسفم برا خودم..ک هیچم هنوز

و اینکه اونقد شب و روزم،درونم و بیرونم فرق میکنن باهم و....





* هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند

کوزه ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

*سکوتم تقدیم شما!

*مارینآ ی موضوعی هس ک باید بدونی...و حتما میگم بهت این رو:)

۶ نظر 12 Esfand 94 ، 22:01
مریمی

گاهی دلم برای تو تنگ می شود

اما نه عکس یادگاری داریم 

نه آلبوم مشترکی که آنرا نگاه کنم..

انگار همیشه جای تو در عکسهایم خالیست.

گاهی دلم برای تو تنگ می شود

برای ترانه هایی که با هم نخوانده ایم 

برای دستی که در دستانم را لمس نکرده

برای جیغ هایی که از شدت خوشحالی وسط خیابان نکشیده ایم 

حتی 

برای آن پیرزنی که سرش را از پنجره بیرون نیاورده و داد نزده که؛ هیس مگر خواب و آسایش ندارید؟

گاهی دلم برای تو تنگ می شود

این گاهی انگار بوی همیشه به خود گرفته

نمی آیی؟



*دیر آمدی

بهانه عاشقانه های دیروز

دیر

آمدی...

* هیچ اتفاقی شاعرانه نیست ، میفهمی؟!

این زن تورا هر بیت میبازد، نمیبینی؟!

* دلم رنج عجیبى میبرد از دوریت،اما...

جنابت میکند مانند بانوهاى ایرانى..

*نبودنت را عادت دارم!

۰ نظر 30 Bahman 94 ، 20:15
مریمی

حتی خوندن متنای ساخته از ذهن دیگران برام مث ح زدن و چرت و پرت نوشتای خودم بوده..

ک خب این روزها از اینم خودمو دریغ کردم

ن خودم حرفی مینویسم

ن میخونم

ن..


از ارتفاع میترسیدم و میترسم.این زندگی ام مث ترن هواییه ک گاهی مسیر صافی داره راه میره و کسل کنندس.

گاهی چنان اوج میگیره ک نفس تو سینت حبس میشه و قلبت تالاپ تولوپ میکنه

گاهی هم رو ب سقوطی و ته دلت خالی خالیه

گاهی هم هیجانش شیرینه و خاستنی..

این روزا بااین همه اتفاقی گاه و بی گاه و خوب و بدش،ساکتم

من این روزا آرومم..راستش اولش این آروم بودن رو دوست داشتم،ولی خب الان این آروم بودن شکلش فرق کرده و یکم نچسب شده

پنجشنبه سالگرد عقد برادرم و خانومش بود

پارسال ذوق عالم رو من داشتم ک چیزای خوشگل و ناز واسشون درست میکردم

امسالم با تزیین خونه و دعوت سی چهل نفر مهمون،جشن گرفتیم..ولی خبری ک ظهر اون روز بابا بهم گف اشکمو دراورد و های های گریه هام رو پیش بابا و تو خیابون کردم..

قدرت صبر و کلی حال خاص رو تو امین و فروغ دیدم..ایمان مامان بابام هم دیدم

و خودمم دیدم ک چقد کوچیکه دنیام..ک چقد هیچم..

۳ نظر 30 Bahman 94 ، 20:13
مریمی

اگر در دل کسی جایی نداری، فرش زیر پایش هم نباش..

جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره، نبودنت رو انتخاب کن..

اینگونه به بودنت احترام گذاشتی..

محبوب همه باش، معشوق یکی

مهرت را به همه هدیه کن، عشقت را به یکی..

با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن..

شاید آنکه رفته باز گردد و آنکه آمده برود

آنقدر محکم و مقتدر باش که با این محبت ها و بی مهری ها زمین گیر نشوی..

لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدمها را گم کنی تا خودتو پیدا کنی..

بعضی از آدمارو باید دوست داشت، اما بعضی از آدمارو فقط باید داشت.....




*فرض کن، بعد از مرگت، خدا بپرسد: " خب، بهشت چطور بود؟ "

*این روزام رو ب سقوطم در خودم

*منو یا دوست نداشته باش یا اونقدر اهمیت بده ک بفهمم هستم برات....میفهمی؟

*آرام تر سکوت کن...ثانیه های بی تو بدجور آزارم میدهد...

۲ نظر 15 Dey 94 ، 23:26
مریمی

کاش یک نفر پیدا می شد که می تونستم درست وحسابی باهاش حرف بزنم! یک نفر حرف هایی بزنه که خودم دلم می خواد بشنوم! من بی نهایت بغض دارم ! پاییز در هوای من کم رنگه! من یک روز به شدت غمگینم ! یک اثر هنری نیمه تموم !  لطفا هیچ کس به آسمون من توهین نکنه ! من بیش از اندازه عاشقم! ... 



*کاش همون یک نفر میبود....

*دلم نی نی میخاد

*خاک تو سرت مریم....

۱ نظر 28 Azar 94 ، 13:35
مریمی

بنویسم یا گریه کنم ؟! می نویسم...

سکوت کنم یا فریاد بزنم؟!فریاد می زنم..

به خواب بروم یا شب زنده داری کنم؟! شب  زنده داری می کنم...

بروم یا بمانم در اندوهی تلخ؟! می مانم ... در اندوهی تلخ...

دعا کنم یا خدا را نگاه کنم؟!خدا را نگاه می کنم...

با زنده ها حرف بزنم یا مرده هایی که نمرده اند؟!با مرده هایی که نمرده اند..

دستمان را رو کنم یا نه؟!..

ببخشمت یا انتقام بگیرم؟!..

ترکت کنم یا




*تو دلم ب هق هق میفتم و هوار میکشم.....

سرگیجه .....

*مامانا میفهمن ک بچه شون حالشون بده

*شکر بخاطر مامان و بابا و امین

۰ نظر 25 Azar 94 ، 17:19
مریمی