سردمه...
چه میشد مثلا بجای راننده ی تاکسی تو بغل دستم نشسته بودی و با دست های مسحور کننده ات دنده عوض می کردی .
یا مثلا در فاصله ی خالی بین کلاس هام که مجبورم به خانه برگردم وقتم را با تو میگذراندم .
یا اینکه روز تولد زنگ در خانه به صدا در میامد و پست چی و پاکت و محموله ی کادو و دست خط مسحور کننده ی تو و.... .
یا مثلا حالا که سرماخورده ام هر هشت ساعت بهم زنگ بزنی و آنتی بیوتیک ها را یاداوری کنی که یعنی نگرانمی .
یا پنج شنبه که باران بارید زنگ میزدی و می گفتی فقط پنج دقیقه صبر کن هر جا باشم میایم دنبالت .
یا آن پسره ی دیلاق بی ریخت را با غیرت مسحور کننده ات از سر راهم برمیداشتی .
یا دیشب که خوابم نمی برد تا صبح برایم حرف میزدی تا یادم باشد که تنها نیستم .
یا وقتی دلم گرفته و غم دنیا روی دلم سنگینی میکند برایم آسمون ریسمون ببافی که باورم شود به کوه تکیه داده ام و هیچ غمم نباشد .
میدانی چیست عمر آدم به هر صورتی که باشد میگذرد خیلی هم زود و سریع میگذرد فقط فرقش در این است که وقتی بعد از سی سال در آستانه میانسالی به آینه نگاه میکنی ببینی آیا به ازای نصف موهای سفیدی که به دنیا داده ایم به آرزوهایمان رسیده ایم یا نه؟
*دستای یخ بستمو "ها" کن.....
*خیال و خیال و خیال
*آهنگای خاص این شبا...لارا و ب آخرش رسید