بهانه بی بهانه بهانه بی بهانه
Friday, 20 Azar 1394، 02:12 PM
این شعر را سرسری بخوان ، ولی اگر شد ، دوبار بخوان.
پرسید،
چطور مینویسی از کسی که نیست ؟
از کسی که انگار هرگز نبود .
هیچکس نمیداند، برای نوشتن باید بهانه باشد.
مثلِ،
مثلا غروب ماتم زده ی کسل کننده ی یک روزِ پُر از تنهایی.
یا خاطرات خاک گرفته ی کسی ،
پشت سالیانی که با درد گذشت.
یا عکس های کسی که دیگر کنارت نیست.
که انگار هرگز نبوده است.
هیچکس نمی داند.
هچکس نمیداند آنکه رفت ،
غریبه نبود.
این را تنها آنهایی میدانند که بی بهانه از او مینویسند.
*ناراحت شه ک چرا میخام برم....حس خوبش بپره....اخلاقش یهو عوض شه....سرد شه.....ب فریده بگه....فریده بیاد راه حل بده.....فریده بیاد آرومش کنه....منو اون خوب شیم....بخندیم......شارژ شیم.......
*چو شب ب راه تو ماندم ک ماه من باشی!
*فقط دوس دارم بخابم....بیدار شم بخابم.....بیدارشم بخابم....!
94/09/20