مریمانه

گٌمَم نکن....

مریمانه

گٌمَم نکن....

جای تو راخالی میکنم
در تمام عکس هایی ک تنها میگیرم
در تمام سفرهایی ک تنها میروم
و تمام لبخند هایم...
کاش میشناختمت،
کاش میشناختیم..

منوی بلاگ

ای حال نامعلوم،آروم باش آروم

Friday, 30 Bahman 1394، 08:13 PM

حتی خوندن متنای ساخته از ذهن دیگران برام مث ح زدن و چرت و پرت نوشتای خودم بوده..

ک خب این روزها از اینم خودمو دریغ کردم

ن خودم حرفی مینویسم

ن میخونم

ن..


از ارتفاع میترسیدم و میترسم.این زندگی ام مث ترن هواییه ک گاهی مسیر صافی داره راه میره و کسل کنندس.

گاهی چنان اوج میگیره ک نفس تو سینت حبس میشه و قلبت تالاپ تولوپ میکنه

گاهی هم رو ب سقوطی و ته دلت خالی خالیه

گاهی هم هیجانش شیرینه و خاستنی..

این روزا بااین همه اتفاقی گاه و بی گاه و خوب و بدش،ساکتم

من این روزا آرومم..راستش اولش این آروم بودن رو دوست داشتم،ولی خب الان این آروم بودن شکلش فرق کرده و یکم نچسب شده

پنجشنبه سالگرد عقد برادرم و خانومش بود

پارسال ذوق عالم رو من داشتم ک چیزای خوشگل و ناز واسشون درست میکردم

امسالم با تزیین خونه و دعوت سی چهل نفر مهمون،جشن گرفتیم..ولی خبری ک ظهر اون روز بابا بهم گف اشکمو دراورد و های های گریه هام رو پیش بابا و تو خیابون کردم..

قدرت صبر و کلی حال خاص رو تو امین و فروغ دیدم..ایمان مامان بابام هم دیدم

و خودمم دیدم ک چقد کوچیکه دنیام..ک چقد هیچم..

94/11/30
مریمی

نظرات  (۳)

w
a
i
t
i
n
g

پاسخ:
اوهوم

جات ویتینگ فور کامینگ سویت دییز...


ببببببخش ک اینگلیشم خوب نیس!!
چقدر ترسناک بود متن مریم..
پاسخ:
مارینآ....


برای همه ی ما
همه ی روزها فراموش می شوند
به جز همان یک روز
که نشانی آن را 
به هیچکس نگفتیم ..
مریم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
جآن دلم؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی