28صفر
Wednesday, 18 Azar 1394، 08:53 PM
میترسیدم
تاحالا تجربه نداشتم
نمیخاستم هم داشته باشم
امین اومد خونه
با چشمای قرمز و پف کرده و دماغ قرمز شده
تو دلم گفتم سرما اینطوریش کرده....
هیشی نپرسیدم ازش....
دستمو گرفت
آروم گف: مریم ناراحت نشیا آقاجون فوت شده
بردیمش بیمارستان.....الان همه خونشونن
توام بیا..
کاش میتونستم بگم بقیش چی شد...
*سه سال گذشت.....هنوز تو کابوس اون اتفاقم
94/09/18